شهر اندیشه فاز یکANDISHE FAZE 1

رعایت محیط زیست- رفتارهای اجتماعی-احترام و رعایت حقوق دیگران -خبرهای جذاب و خواندنی از همه جا

شهر اندیشه فاز یکANDISHE FAZE 1

رعایت محیط زیست- رفتارهای اجتماعی-احترام و رعایت حقوق دیگران -خبرهای جذاب و خواندنی از همه جا

حرف حساب کیهان یا گاف کیهان ؟

کیهان حرف حساب زده است! چرا همه بر او می‌تازیم؟

Posted: 14 Dec 2010 06:50 PM PST

روز دوشنبه (۲۲ آذر ۱۳۸۹) سعدالله زارعی – نویسنده یادداشت روز کیهان – در صفحه ۲ این روزنامه واقعیتی را نوشت که برخی از طرفداران و فعالان محیط زیست در ایران را شگفت‌زده یا خشمگین کرد. او نوشت: «بخش وسیعی از جنگل‌های اطراف شهر بندری- صنعتی «حیفا» چندین هفته در آتش می‌سوخت. در این ماجرا  ۴۱ یهودی کشته شدند. در این آتش سوزی ۵۰ هزار مترمربع و ۵ میلیون درخت از بین رفتند. رژیم صهیونیستی با وجود آنکه مدعی است دارای چهارمین نیروی هوایی در جهان است، نتوانست کاری را از پیش ببرد تا اینکه پس از هفته‌ها ۱۲ کشور امکانات اطفاء حریق خود را به این منطقه صنعتی گسیل کردند و موفق به مهار آتش شدند. این ماجرا یک سؤال جدی را در ذهن یهودیان ساکن فلسطین اشغالی پدید آورد؛ آیا رژیمی که قادر به دفاع از جنگل‌ها نیست، می‌تواند در روز حادثه از جان شهروندان دفاع کند. هزینه این حادثه- بر اساس برآورد هاآرتص- تا سالها قابل جبران نیست … »
خُب بیاییم یکبار دیگر و فارغ از این که نویسنده این مقاله کیست و یا در چه روزنامه‌ای انتشار یافته است، محتوای سخن را بررسی کنیم. در این یادداشت، یک پرسش مطرح شده است که از قضا من هم با سعدالله زارعی موافقم که بسیار  “جدی” است. او می‌پرسد: آیا رژیمی که قادر به دفاع از جنگل‌ها نیست، می‌تواند در روز حادثه از جان شهروندان دفاع کند؟
به دیگر سخن، آقای زارعی دارد هشدار می‌دهد که ناتوانی یک دولت در حراست از رویشگاه‌های طبیعی‌شان، می‌تواند نشانه‌ای مستدل از ناتوانی مدیریتی بزرگ‌تر و مهم‌تری باشد.
این واقعیتی است که گمان نبرم هیچ یک از طرفداران محیط زیست با آن مشکل داشته باشند. حتا بر بنیاد محتوای غرورآمیز و مترقی اصل ۵۰ قانونی اساسی خودمان، چیزی که ضامن حیات اجتماعی رو به رشد مردم ایران را فراهم می‌آورد، همانا حفظ محیط زیست است و بنابراین، دولتی که توانایی پاسداری از مواهب طبیعی سرزمینش را نداشته باشد، درحقیقت حیات اجتماعی رو به رشد مردمش را مختل کرده است.
از این رو، به نوبه‌ی خود از روزنامه کیهان قدردانی می‌کنم که نشان داد توجه به ملاحظات محیط زیستی تا چه اندازه برایش مهم است؛ آنقدر که برایش مهم نیست که ممکن است این استدلال مانند یک تیغ دولبه، دولت متبوع و حامی خودش را هم به چالش بگیرد!
در حقیقت، وقتی سوختن ۵۰ هزار متر مربع یا ۵ هکتار از یک جنگل، می‌تواند نشان‌ دهنده‌ی عجز یک دولت در حفاظت از شهروندانش تلقی شود و صراحتاً تأکید گردد که هزینه این حادثه تا سال‌ها قابل جبران نخواهد بود؛ سوختن ۴۰ هزار هکتار از جنگل‌های ایران در طول سال جاری هم باید به عنوان یک نقطه ضعف پررنگ‌تر در کارنامه دولت دهم به شمار آید که انتظار می‌رود جبرانش هم قاعدتاً زمان به مراتب بیشتری را ‌بطلبد. واقعیتی که باید به دلیل جسارت و صداقت خبری، بیان آن را در روزنامه‌ای که همواره به عنوان حامی دولت از آن نام برده می‌شود، گامی به جلو دانست و بابت انتشارش به کیهانیان تبریک گفت. باشد که این نگاه منتقدانه و دلسوزانه‌ی محیط زیستی در مهم‌ترین ارگان جناح طرفدار دولت استمرار و دوام داشته باشد.

پسین گفتار:
توجه کنیم که اگر هدف روزنامه کیهان و نویسنده یادداشت روز آن، توجیه و لاپوشانی دلایل ناتوانی دولت در مهار آتش‌سوزی‌های اخیر در شمال و غرب کشور بود، باید بر روی این بند از خبر تأکید می‌کرد که: وقتی دولتی مانند اسراییل که صاحب چهارمین قدرت هوایی جهان است، در مهار آتش‌سوزی در ۵ هکتار از جنگل‌هایش درمی‌ماند و مجبور به قبول کمک از ۱۲ کشور جهان می‌شود تا بعد از چند هفته آن را خاموش کند؛ دیگر چه جای خرده گرفتن به دولت جمهوری اسلامی می‌ماند که یکه و تنها دارد آتش افتاده بر جان جنگل‌های چند صدهزارهکتاری‌اش را در شمال و غرب کشور و با کمترین امکانات ممکن اطفاء می‌کند؟
اما می‌بینید که اصلاً به این جنبه از موضوع توجه نکرده است!
البته شاید شما خواننده‌ی گرامی در اینجا این پرسش را مطرح کنید که اگر سعدالله زارعی در چنین مقطعی، این استدلال را مطرح کرده و روزنامه کیهان هم به آن اجازه انتشار در بهترین و پربیننده‌ترین صفحه‌اش داده است، برای آن بوده که نه‌تنها اصلاً روحش هم از آتش سوزی یک ماه اخیر در جنگل‌های گلستان و مازندران و گیلان و کردستان بی‌خبر بوده؛ بلکه اصولاً در جریان روند تخریب محیط زیست کشور متبوع خودش هم قرار ندارد و یا اگر هم قرار دارد، برایش چندان اهمیت استراتژیکی – دست کم همپای سوختن ۵ هکتار از جنگل‌های فلسطین اشغالی – ندارد. وگرنه هرگز چنین گافی نمی‌داده است! می‌داده است؟
که البته در آن صورت، نگارنده مجبور است به شما بگوید: بس کنید تئوری توهم توطئه را!
مگر نمی‌بینید که کیهان هم دارد سبز می‌شود! نمی‌شود؟
کافی است نگاه کنید به موضوع جنگل‌زدایی سال گذشته در پارک جنگلی وردآورد تهران تا ماجرا دستگیرتان شود!
و ماجرا این است: آنجا که منافع ما ایجاب کند از هر نوع چماقی، حتا چماق محیط زیستی برای نشان دادن ناتوانی دشمنان‌مان سود می‌بریم؛ و آنجا که منافع ما ایجاب نکند، معلوم است که نباید برای موضوعات بی‌اهمیتی چون تجاوز به باغ گیاه‌شناسی نوشهر، تداوم آتش سوزی جنگل‌ها، فرونشست زمین در اردبیل، همدان و فارس، خشک شدن دریاچه ارومیه و سرانجام، نابودی بختگان، پریشان، ارژن، مهارلو، گاوخونی، هامون، طشک، کم‌جان، نایبند، نخلستان های اروند کنار، پارک ملّی کویر و … خاطر همایونی دولت خدوم را مکدر کرد!
فقط کاش دوستانی که با نگاه ابزاری به محیط زیست در رسانه‌های خویش می‌نگرند، یادشان باشد که خدای ناکرده ممکن است برخی از مخاطبین آنها آدم‌های کم‌خردی نباشند و بتوانند به راحتی فرق یک حامی واقعی محیط زیست را از یک حامی مجازی‌اش تمیز دهند!

باور کنید این طبیعت وطن است که دارد می میرد و نیاز به توجه واقعی دارد؛ چرا دل شما برای طبیعت وطن نانگران است؟

بر کوه  دگر نه برف ماندست و نه  یخ           خشکیده گل و نه آب باشدش، آوخ

 یاران  همه  فارغند  و  دل  نا  نگران           افتاده  بر آب  همچو بر کشت ملخ 

 

منبع:http://biaban.darvish.info/ 

السلام و علیک یا سیدالشهدا

 

 

حسین جان دستم بگیر 

 

برای شما مینویسم آنچه در دل دارم

جز شما برای که میتوانم بگویم راز دل

روسیاهم گنهکارم خرابم

از تو دورم لیک قلبم

با شنیدن نامت منقلب میشود نه

تمام وجودم دگرگون میشود

اشک از چشمانم جاری میشود

روسیاهم گنهکارم خرابم

ولی

امید دارم که روزی دستم بگیری

یا حسین

نه درآن دنیا که دراین دنیا

که روزی راسر کنم بدون گناه

به عشق تو و آنچه تو به آن عشق میورزی

آقای من مولای من

اگر دستم نگیری چه کنم ؟

چرا دست مرا و امثال مرا نگیری ؟

آنکه محتاج دستگیری توست

من و امثال من است

خوبان که خوبند

من چه کنم که

روسیاهم گنهکارم خرابم ؟

 مگه فقط  

حسین خوبایی ؟

دستم بگیر که جز تو کسی ندارم

دستم بگیر که جز تو کسی ندارم

چرا که من

گنهکارترینم

روسیاه ترینم

خراب ترینم

در بین گنهکاران

مرغ دلم هواتو کرده

هوای کربلاتو کرده

که من ترانهء غمم

مثل کوهم ولی با شنیدن اسمت

مثل شیشه میشکنم

حسین جان

ببین که من عاشقتم

درسته که روسیهم

نوکر نالایقتم

ولی منو ببربه کربلا

 شاید بشم لایق نوکریت 

مرگ دریاچه ارومیه و بی توجهی همه ما ایرانیان به محیط زیست

و سرانجام نخستین تصاویر از کویر ارومیه انتشار یافت!

جمعه ۱۹م آذر ۱۳۸۹

همه‌ی آنهایی که تاکنون دریاچه نمک قم را از نزدیک دیده‌اند، بی‌شک چنین مناظری را به خاطر دارند؛ همان ذوزنقه‌های آشنا و نمکی‌ای را می‌گویم که در اغلب فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی هم نقش عالم برزخ را بازی می‌کنند!
اما اینک علی اصغر شادجو، عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی، تصاویری را از دریاچه ارومیه به سراسر جهان مخابره کرده است که نشان می‌دهد، برای دیدن آن ذوزنقه‌های آشنا، دیگر مردم شریف ساکن در سرگربه‌نشان و دوست‌داشتنی وطن، لازم نیست تا رنج سفر را بر خود هموار کرده و به مرکز ایران بیایند! کافی است خود را به محوطه‌ای برسانند که سابق بر آن، نگین فیروزه‌ای وطن – دریاچه ارومیه – می‌نامیدنش و امروز همان عالم برزخ یا کویری دست‌ساز به نام ارومیه!

وای بر ما که به مرگ طبیعت عادت کرده‌ایم و همچنان حاضر نیستیم تا دست از خودخواهی‌ها و آزمندی‌های خویش برداریم!
می‌گویید نه! کافی است به مناظره نگارنده با نماینده مردم ارومیه – آقای نادر قاضی پور – از یک سو و آقای علیرضا دائمی، مدیر کل برنامه ریزی کلان آب و آبفا وزارت نیرو در ایران صدا گوش دهید تا خود متوجه ماجرا بشوید!

ردپای دریاچه ارومیه در این تارنما

.
)

جمعه ۱۹م آذر ۱۳۸۹

چند روز پیش در ماجرای گاف بزرگ آقای هواشناسی، نوشتم که عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان کل تهران چراغ سبز خود را به آن گروه از شهروندانی که از این هوای آلوده و کاسه‌ی چه کنم چه کنم مدیریت حاکم بر پایتخت به تنگ آمده‌اند، نشان داده و گفته: مردم می‌توانند در مورد آلودگی هوا به دادسراها شکایت کنند. در انتها هم پرسیده بودم که آیا می‌شود یقه‌ی بهرام صناعی را هم در همین راستا گرفت یا خیر؟
اینک کانون عالی گسترش فضای سبز  و حفظ محیط زیست، نشان داده که پاسخ آن پرسش می‌تواند مثبت باشد! زیرا دیروز آستین‌ها را بالا زده و نخستین دادخواست تهرانی‌ها را در قالب یک تشکل تخصصی مردم‌نهاد نه تنها به دادستان تهران که دادستان کل کشور ارایه داده و بر علیه آنچه که آن را مصلحت اندیشی‏های سیاسی و اقتصادی برخی از نهادهای تصمیم‌گیر در موضوع آلودگی هوای تهران دانسته، اعلام جرم کرده است.
یادمان باشد که این حق را، پیش از آن که دولت‌آبادی به ما بدهد، اصل ۵۰ قانون اساسی به ما داده بود و به صراحت هر نوع فعالیت‌ اقتصادی و غیر آن که با آلودگی محیط زیست یا تخریب غیرقابل جبران آن ملازمه پیدا کند را ممنوع اعلام کرده بود.
تصورش را بکنید که اگر مردم در ماجرای تعلل نابخشودنی برای مهار آتش در جنگل‌های زاگرس و هیرکانی، تخریب نایبند، پارک ملی کویر، خشک شدن تالاب‌ها در اثر قطع حق‌آبه‌ی آنها ناشی از سدسازی بی‌رویه، آلودگی خلیج فارس، خشک شدن نخلستان‌های اروند کنار، مرگ قریب‌الوقوع دریاچه ارومیه و هزاران مورد مشابه دیگر چنین حرکتی را به عنوان مسئولیت شهروندی خویش انجام می‌دادند، آیا باز هم شاهد شتاب روند تخریب در طبیعت وطن با چنین سرعتی بودیم؟

وقتی مقامات مسئول از مرگ ۳۶۴۱ نفر در اثر آلودگی هوا در تهران خبر می‌دهند، باید کاری کرد و بر علیه این جنایت اقدامی بازدارنده و سزاوارانه انجام داد، یادمان باشد که اسراییلی‌ها تاکنون چیزی در حدود هزار نفر از مردم غزه را قربانی تجاوزگری‌های خود کرده‌اند؛ چگونه است که اینک که رقم تلفات چندین برابر قربانیان تجاوز صهیونیست‌های جنایتکار است، حتا یک هزارم آن حساسیت‌ها برانگیخته نمی‌شود؟!
مگر این جان مردم ایران نیست که دارد تهدید می‌شود؟



Read more: http://biaban.darvish.info/#ixzz17mgJMSZa

گربه هارا که میبینی یعنی.....

گربه‌ها را که می‌بینی، یعنی هنوز زندگی در رگ شهر جریان دارد! ندارد؟

    گربه‌ها، یکی از شناسه‌های سکونت‌گاه‌های انسانی است؛ در هر شهر و دیاری که آنها شاداب‌تر و سالم‌تر به نظر آیند، می‌توانی عیاری بیابی برای سنجش سلامتی مردمی که در آن سکونتگاه زیست می‌کنند.
    و هر چه گربه‌های شهر در هیبتی کثیف‌تر، نحیف‌تر، ترسوتر و معلول‌تر به چشم آیند، نشان از بیماری پنهان مردمانی دارد که در آن شهر روزگار می گذرانند.
    و شوربختانه باید بپذیریم که حال و روز گربه‌های شهر ما، حال و روز خوبی نیست! هست؟
    حال و روزی که گواهی می‌دهد: پیش از آن که نگران سلامت جسمی گربه‌ها باشیم، باید نگران سلامت روانی خودمان باشیم که حتا توان تحمل و مهربانی با گربه‌ها را هم از دست داده‌ایم! نداده‌ایم؟
    کافی است سری به قصه‌های پرغصه‌ی دیده‌بان گربه‌های ایران،
ژاله فتوره‌چی بزنید یا پای درددل آن بانوی کهن‌سال در پارک ملّت بنشینید و یا از تلخ‌کامی‌های آونگ خاطره‌های ما بشنوید تا دریابید که با چه نفرت و شقاوتی در پایتخت ایران و بسیاری از سکونتگاه‌های بزرگ و کوچکش با گربه‌ی ایرانی، این نامدارترین و زیباترین گربه‌ی جهان رفتار می‌شود! نمی‌شود؟
    برای همین است که وقتی
این اعلامیه را از طریق یکی از خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی دریافت کردم، نور امیدی در چشمانم درخشید ...
    این که هنوز هستند هنرمندان و نویسندگان و بزرگانی در شهر که دل‌شان برای زیستن بدون خطر گربه‌ها می‌لرزد و می‌تپد.
    درود بر
فریده حسن زاده مصطفوی، شاعر و مترجم درد‌آشنای وطن که چنین ساده، اما اثرگذار به حمایت از گربه‌های شهرمان برخواسته است.

    باور کنید:
    شهری که در آن گربه‌هایش یک چشم باشند یا سرزمینی که در آن، دکل‌های فشار قوی برق، امن‌ترین مکان برای
پلنگ‌هایش باشد، دچار ناپایداری شدید اجتماعی و تزلزل نگران‌کننده‌ی اخلاقی است.
    گربه‌ها، چیز زیادی از ما نمی‌خواهند، به قول این اعلامیه: «گاهی همین قدر که لگدی نخورند و دادی بر سرشان کشیده نشود و سنگی به سویشان  پرتاب نشود، خود را خوشبخت می‌یابند ...»
    بیاییم این خوشبختی را از آنها دریغ نکنیم؛ همین. 

 منبع:http://www.darvish100.blogfa.com/post-2033.aspx

چرا مردم اشتوتگارت میتوانند اما ما نمیتوانیم؟!

چرا مردم اشتوتگارت می‌توانند؛ اما مردم نوشهر و مریوان و سمنان و ... نمی‌توانند؟!


    ماجرای آن دو تصویر را که یادتان هست! نیست؟ قرار گذاشتیم که در باره‌ی مردمی صحبت کنیم که شجاعانه به استقبال باتوم و گاز اشک‌آور و آب داغ می‌روند، اما از خواسته‌ی خویش عقب نمی‌نشینند. قرار گذاشتیم تا ذهن‌ها را شخم زده و بپرسیم: مگر آنها از چه هدف و آرمانی می‌خواهند دفاع کنند که به خاطرش از جان و مال و آسایش شان اینگونه می‌گذرند؟!
    اینک، هنگامه‌ی وفای به عهد است و می‌خواهم برایتان بگویم: آن مردمی که در تصاویر می‌بینید نه برای افزایش حقوق، نه برای مسکن، نه در اعتراض به تورم و گرانی، نه برای اشتغال و نه هیچ خواسته‌ی اقتصادی دیگری گردهم جمع نشده بودند! بلکه آنها شهروندان عادی شهر اشتوتگارت هستند که در اعتراض به قطع 25 اصله درخت در یک پارک اجتماع کرده بودند!
    باورتان می‌شود؟
    آن شهروندان در اعتراض به طرح بزرگ 7 میلیارد یورویی موسوم به اشتوتگارت 21 که می‌خواهد با احداث شبکه مترو، این شهر را در کمترین زمان به قلب اروپا پیوند دهد، دور هم جمع شده بودند. طرحی که می تواند اشتغال‌زایی فراوانی در منطقه ایجاد کرده و به رونق کسب و کار بیانجامد. اما اینک مخالفت‌ها حتا از اشتوتگارت هم فراتر رفته و به کل کشور آلمان رسیده، به نحوی که تازه‌ترین نظرسنجی‌ها حکایت از آن دارد که 53 درصد از آلمانی‌ها با این طرح مخالف هستند. وضعیت چنان برای حزب حاکم به رهبری آنجلا مرکر خطرناک شده که بسیاری بر این عقیده هستند که حزب حاکم دموکرات مسیحی ممکن است در انتخابات آینده سقوط کرده و حزب سبزها – که مخالف این طرح بوده و میزان محبوبیتش از 12 درصد به 32 درصد افزایش یافته است - بتواند یک دولت اعتلافی را برای نخستین بار در آلمان پدید آورد.
    و همه‌ی این تحولات برای آن است که مردم اشتوتگارت مایل نیستند چنین هزینه گزافی بر شهرشان تحمیل شده و در نهایت، 300 درخت را از دست بدهند!

    اما در سوی دیگر ماجرا، شاهد تجاوز شگفت‌انگیز به دیرینه‌ترین باغ اکولوژی کشور در نوشهر هستیم که در ظرف چند ساعت، 50 هزار نهال و درختچه و درخت 2 تا 25 سال از میان می‌رود؛ امّا تقریباً هیچ یک از مردم شریف نوشهر نسبت به رخداد مصیبت‌بار پژواکی درخور ارایه نمی‌دهند! چرا؟
    چرا پارک مّلی کویر به بهانه‌ی استخراج نفت، مورد حرمت‌شکنی قرار می‌گیرد، یا جنگل‌های مریوان در معرض شدید‌ترین آتش‌سوزی یک قرن اخیر قرار می‌گیرند، یا دریاچه ارومیه می‌رود تا برای همیشه با تاریخ پیوند یا ... ولی همه‌ی ما همچنان ساکت هستیم؟
    کلام آخر را از زبان جبران خلیل جبران می‌گویم:
    «دریغ بر ملتی که دَم برنمی‌آورد، مگر هنگامی که در تشییع جنازه گام برمی‌دارد؛ خود را نمی‌ستاید، مگر در میان ویرانه‌هایش؛ و عصیان نمی‌کند، مگر هنگامی که گردنش در میان تبر و کنده قرار دارد
    به راستی چه فاجعه‌ی دیگری باید در محیط زیست ایران رخ دهد تا ما بیدار شویم؟!

    مؤخره:
    دیروز - جمعه 14 آبان -  با دکتر محمد جعفری، رییس سابق دانشکده منابع طبیعی کرج و مشاور عالی دکتر علی سلاجقه گفتگو کردم. ایشان ضمن ابراز انزجار از افرادی که در این جنایت سهیم بوده‌اند، قول‌های بسیار خوبی به نگارنده داد و از خبرهای خوشی نوید دادند که ظرف چند روز آینده به گوش خواهد رسید. امیدوارم چنین شود و متجاوزین به باغ اکولوژی نوشهر بدون هیچ مماشاتی به سزای عمل جنایتکارانه‌ی خود برسند.
    بیاییم همه برای محمد جعفری دعا کنیم تا بتواند به وعده‌های خود سزاوارانه عمل کند.

    در همین باره:
    - چرا مردم اشتوتگارت می‌توانند؛ اما مردم نوشهر نمی‌توانند؟! – محمّد درویش
    - شورای تامین نوشهریک روز پس از تخریب باغ گیاهشناسی، مجوز صادر کرد!
    - دانشگاهیان در اعتراض به تخریب باغ گیاهشناسی نوشهر طومار امضا کردند
    - کسی که دستور قطع گیاهان را داده طبق احادیث مفسد فی الارض است!
منبع وبلاگ محیط زیستی مهار بیایان زایی حتما به این وبلاگ مراجعه کنید
 

تخریب باغ گیاه شناسی نوشهر

تازه‌ترین تصاویر از هجوم لودرها به باغ گیاه شناسی نوشهر

شنبه ۸م آبان ۱۳۸۹

سه تصویری را که ملاحظه می‌کنید، ماجرای غم بار تجاوز صبح امروز به دیرینه‌ترین باغ گیاه شناسی ایران در نوشهر را نشان می‌دهد؛ پردیس باشکوهی با ۱۴۰۰ گونه گیاهی و بیش از ۱۴ هزر نمونه گیاه خشک شده که می‌توانست موزه تاریخ پژوهشی ایران در حوزه منابع طبیعی باشد؛ اما فرماندار نوشهر بیشتر مایلند تا جاده کمربندی بندر نوشهر باشند!

چرا؟

فرماندار، یعنی عالی‌ترین نماینده‌ی دولت در هر شهرستان.

اینک خبر رسیده است که فرمان آتش را برای اعدام درختان ۵۴ ساله‌ی باغ اکولوژی نوشهر، فرماندار صادر کرده است!
می خواهم از استاندار مازندران، از وزیر کشور، از رییس جمهور بپرسم تا برای مان توضیح دهد آیا این مدیر ارشد دولتی، برای صدور چنین تخریبی پیش‌تر با شما هماهنگ کرده بود؟
اگر پاسخ شمایان مثبت باشد، یک غم بزرگ سراسر وجودم را فرامی‌گیرد؛ اما اگر پاسخ‌تان منفی باشد، هزاران غم مرا از پای درخواهد آورد!
می‌دانید چرا؟



Read more: http://biaban.darvish.info/#ixzz13x3qgqqq


Read more: http://biaban.darvish.info/#ixzz13x3aklAF

خانه ای که در آن زندگی میکنیم!

با دقت و منصفانه به عکسهای زیر نگاه کنید! 

اینجا فاز یک شهر اندیشه است و دقیقا مرکزاین شهر به فاصله نیم ساعت ازتهران پایتخت و پرترددترین منطقه آن. 

تا جاییکه من مشاهده کردم شهرداری اندیشه طی بیست و چهارساعت ۲ بار اقدام به جمع آوری زباله میکند و هرروز معابر از زباله پاک میشود و فقط تا ساعتی پس از جمع آوری زباله و نظافت معابر شما از تمیزی معابر لذت میبرید ساعتی بعد همان آش و همان کاسه است.انواع زباله های خانگی از لحاف وتشکهای مندرس گرفته تا تیر و تخته-کارتن و کیسه های زباله را درکنار محفظه های ریختن زباله درون آن میبینید و حتی نخاله های ساختمانی!معابر پرمیشود از انواع بسته های خالی مواد خوراکی!گویا افرادی که در معابر رفت و آمد میکنند ماشین تولید زباله هستند! 

اگر درحال حرکت جلوی پای خودرا نگاه کنید هرچند قدم چشمتان به آب دهان هایی میافتد که آدم را از بیرون آمدن از خانه پشیمان میکند و حال تهوع به شما دست میدهد! 

شما اگر به روستاهایی که حتی درآنجا آسفالت هم وجود ندارد سفر کنید چنین صحنه هایی را نمیبینید.نمیدانم آیا شخصیت یک انسان فقط در گرو ظاهر آراسته و لباس مدروز پوشیدن و ادعای باکلاس بودن است؟به نظر میرسد هرچه افراد جامعه ما ظاهرا تحصیل کرده تر میشوند ویا وضع مادیشان بهتر میشود رفتارهای اجتماعیشان ناهنجارتر میشود! 

در فازیک شما کمتر خانه ای را میتوانید پیدا کنید که درب و دیوار آن از برچسبهای تبلیغاتی و رنگ نوشته های تبلیغاتی و یادگاری مصون مانده باشد. 

در مجموع رفتارهای ناهنجار شهروندان چهره ای زشت و ناخوشایند به این شهر داده. 

فکر میکنم شهرداری اندیشه باید تصمیمات جدی واقدامات تنبیهی برای رفع این معضل بگیرد. 

 

نظر شما چیست؟